بعد از اون موقع که رفتم دکتر و بهم قرص داد و دو شب ازش خوردم و بعد گذاشتمش کنار که مبادا آرامش های پراکنده ام هم وابسته به یه قرص چند میلیمتری آبی بشه، تقریبا خوابم راحت تر شده. شب که خوابیدم تا صبح که بیدار شم هیچ چیز متوجه نشدم و از خواب که بیدار شدم سراغش رو گرفتم گفتش رفته برات قفسه بخره! اومد خونه دلم سوخت توی این گرما کل خیابون رو زیر و رو کرده بود که قفسه بگیره،مثل همیشه شرمنده آقای پدر شدم، عصرش پاشد قفسه رو به قفسه هام اضافه کرد و من باز چهار زانو نشستم و کل وسایل ها رو مرتب کردم! سخته تو مدل شخصیتیت y باشه و خواهرت و هم اتاقیت مدل شخصیتشx ! من همه چیزم روی نظم و قانون و خط کشی شده و مرتب! ولی اون راحت و ریلکس. من شب تا صبح صبح تا شب راه میرم و مرتب می کنم، وسواس فکری، بیش از حد منظم بودن و یا هر چیزی که هر کسی دوس داره بگه، ولی من اینطوری راحتم، همیشه مرتب ومنظم. چند روز هم مداوم حرص خوردن برای اینکه چرا بقیه منظم نیستن و چرا اتاق رو مرتب نمی کنن نتیجه اش شد اضافه شدن یه قفسه به من و دو تا قفسه به خواهر خانومی برای جمع شن وسایل ها، این نامردیه محضه که اون الان 4 تا قفسه داره و من دوتا و من هنوز هم نمی فهمم که چرا باز هم وسایل هاش جمع نمیشه! یا افراد تجربه زندگی منظم رو ندارن یا دارن از خودشون دریغ می کنن، زندگی منظم هیچ جایی برای کسلی نمیذاره، آرامش و دلگرمی یه اتاق منظم میتونه همیشه حال آدم رو خوب کنه.  الان فعلا از این جهت راحته! با اینکه من دانشجوام،و کار هنری میکنم و دنباله اش هزار تا ابزار و جعبه و وسایل و متریال دارم، یه عالم کتاب درسی که هر ترم بهش اضافه میشه، با این حال جای کمتری رو نسبت به بقیه اشغال می کنم. در آینده اگر بچه ایی در کار باشه هیچ وقت مثل خودم بارش نمیارم! فقط سه درصد از مردم جهان مثل من فکر می کنند و این منشا عذاب است. عذابی که از قانون مندی و منظم بودم و مسئولیت پذیری ناشی میشه.... پسته نوشت1: کی می رسد خیال طبیبان به درد من "ـهلال ـجغتایی"